امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

و منی تنها...

 

         چرا نمی‌توانم حرف بزنم؟؟ چرا کلمه‌ها روی زبانم یخ می‌بندند

           و جز سردی و دوری حاصلی برایم ندارند؟؟!

          اما وقتی می‌نویسم، قطره قطره به هم می‌آمیزند

          و چون رودی خروشان جاری می‌شوند.

           از کلمه‌های یخ بسته بیزارم.

          «حسنا»

 




Weblog Themes By Pichak

نويسندگان

لینک های مفید

درباره وبلاگ


در ساحلی نشسته بودم. صدایی گفت:بنویس. گفتم قلم ندارم. گفت: استخواانت را قلم کن. گفتم:جوهر ندارم. گفت:خونت را جوهر کن. گفتم: کاغذ ندارم. گفت:پوستت را کاغذ کن. گفتم:چه بنویسم؟! گفت:بنویس "دوستت دارم." . . . پس ای مهربان، دوستت دارم.

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 243
بازدید دیروز : 268
بازدید هفته : 243
بازدید ماه : 1124
بازدید کل : 232918
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 206
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ