آغوش...
دیشب پیکی را سر کشیدم.
نمیدانی چه اندازه چسبید.
تمام تن تب دارم را به دست کسی غیر تو سپردم.
او قدر تنم را دانست.
او خدا بود!
نمیدانی در آغوش او بودن چه اندازه خوب بود.
حسنا
دیشب پیکی را سر کشیدم.
نمیدانی چه اندازه چسبید.
تمام تن تب دارم را به دست کسی غیر تو سپردم.
او قدر تنم را دانست.
او خدا بود!
نمیدانی در آغوش او بودن چه اندازه خوب بود.
حسنا