شعله ی عشقت...
پروانه شدم ، گرد تو شمع چرخیدم
سوخت جان و تنم ، از ته دل خندیدم
شعله عشقت ، سراپای مرا
بر گرفت، سوزاند هم جان مرا
شعله نیست ، آن نور ، شوق بندگی ست
نالـه نیـسـت ، آن صـور ، از آزادگی ست
عقل و دیده ، فکر و دل ، در بند توست
ذره ذره ، تـار و پـودم ، عـبـد تـوست
آتـشـی زن ، مـر ز غـیـر آزاد کـن
بند های خودپرستی ، از دل من باز کن
حرص و کبر و آز و نخوت ، بند ماست
چون رها گردیم ، جهان افرند ماست