افسوس ...
تا ساعت دو نیمه شب، بالا و پائیین پرید.
- پسرگلم، بگیر بخواب. صبح قراره عمه بیاد و بازم عکس بگیریم!
- باشه مامانی!
...
کودک خوابید.
صبح، مادر بالای سر کودکش رفت.
...
جنازه ی بی جان و کبود شده ی پسرک 5 ساله اش توی رختخواب بود!
...
و حال مادری روبرویم نشسته و ضجه می زند.
- سینای مهربانم.
- سینای پر جنب و جوش من.
- کودکم، تنها کمی سرما خورده بود.
...
مادری روبرویم نشسته و ضجه می زند.
چرا؟!
چون پزشک متعهد و کارآزموده !!! نفهمید که این کودک، گرفتار "مننژیت" شده است!
افسوس....