امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

دل من...

دل من چه خردسال است....

ساده مینگرد ساده میخندد ساده میپوشد...

دل من از تبار دیوار های کاهگلیست...

ساده میفتد ساده میشکند و ساده میمیرد....

دل من تنها سخت میگرید!!!


با من تو بمان...

آسمان آبی است اما دلم را نپرس!

که نمیدانی این دوری‌ها ، این نبودن‌ها

چه به روزش آورده است

از من اگر بخواهی

نردبانی خواهم بافت تا خود سقف جهان

و از آن بالا

به نگاهی عاشق و مست

تو را به اوج خواهم برد

که در آن سقف بي‌پايان و جاودان

من باشم و تو

یادت نرود یک دم

با من بمان.

 


همه تقدیم تو باد....

چون اهل سکوتم نه اهل هیاهو

تو تشنه تعریفی و من بسته دهانم

پنهان شده در زیر سکوتم هیجانم

تقصیر ز من نیست دیوانه تو اهل سخن نیست

هر بار دلم خواست تا یک دله باشم

هر بار دلم خواست حرفی زده باشم

دیدم که همان لحظه گفتن نگرانم

تو تشنه تعریفی و من بسته دهانم

لحظه سوختنم سینه افروختنم عاشقی آموختنم

همه تقدیم تو باد

هی نگو حرف بزن یه جهان شعر و سخن

قصه های دل من همه تقدیم تو باد

شور و حال سازم

گرمی آوازم شعر عاشق سازم

همه تقدیم تو باد


حیا کن...

حیا کن چشمم... چشمتو از چشاش جدا کن.

حیا کن گوشم... گوشتو از صدای اون جدا کن.

حیا کن دستم... دست از دستای او رها کن.

حیا کن پایم... پاهاتو از پاهای او جدا کن.

حیا کن خیالم... خیالتو از خیالش رها کن.

حیا کن نفسم... نفستو از نفسش جدا کن.

حیا کن......

پ.ن: چه اندازه بی حیا شده ام دل خط خورده ام.


کاش...

        کاش می‌آمدی و
       
تازه می‌شدم
        
ازین تکرار !
        
چقدر ...
        
دلم برای کسی
        
تنگ است!

 



نخ و سوزن....

 

 و آن گاه خداوند نخ و سوزن را آفرید...

این طور یادمان دادند که تنها می‌توان با نخ و سوزن جامه دوخت.

پاره جامه‌ای را وصله کرد و یا آن که بر شکافی بخیه زد.

 

اما به یقین خداوند نخ و سوزن را به منظور دیگری آفرید.

 

... تا مردم با آن پاره‌های دل را به تکه‌های زندگی بخیه بزنند.

 

.... تا بر زخم‌های کهنه‌ی دهان گشوده، وصله‌ی صبوری و گذشت بزنند.

 

... تا آخرین برگ بی‌جان امید را بر تن ساقه‌ی زندگی پیوند بزنند.



...

مراقب پاهای گلی باشید!!!            


او را زمن مگیر...

 بارالها،

منم که با تو سخن می‌گویم.

بنده‌ای ناتوان که سر در گریبان سکوت برده و می‌خواهد با زبان دل، عقده‌گشایی کند.

پروردگارا،

نور دلم را از من مگیر.

سودای این دل ناآرام، آرامش و آسایش اوست.

او پاک‌تر از برگ گل و نازک‌تر از خیال است. پناهش باش. همراهش باش.

خدای مهربانم،

او را از من مگیر...

... که روزگارم تیره‌تر از شب‌های سیاه و هولناک تنهایی می‌شود.

الهی،

مرا دریاب.


تمنای وجود...

در زمينی که ضمير من و توست،

از نخستين ديدار،

هر سخن، هر رفتار

دانه‌هايی است که می‌افشانيم

برگ و باری است که می رويانيم.

آب و خورشيد و نسيمش «مهر» است.

گر بدان‌گونه که بايست به بار آيد،

زندگی را به دل‌انگيزترين چهره بيارايد.

آنچنان با تو درآميزد اين روح لطيف

که تمنای وجودت همه او باشد و بس

بی‌نيازت سازد، از همه چيز و همه کس.


مستی از عشق نکو باشد و بی‌خویشتنی...

برای تو...

 

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

 

 

 

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست

 

تا ندانند حریفان که تو منظور منی


Weblog Themes By Pichak

صفحه قبل 1 ... 9 10 11 12 13 ... 36 صفحه بعد

نويسندگان

لینک های مفید

درباره وبلاگ


در ساحلی نشسته بودم. صدایی گفت:بنویس. گفتم قلم ندارم. گفت: استخواانت را قلم کن. گفتم:جوهر ندارم. گفت:خونت را جوهر کن. گفتم: کاغذ ندارم. گفت:پوستت را کاغذ کن. گفتم:چه بنویسم؟! گفت:بنویس "دوستت دارم." . . . پس ای مهربان، دوستت دارم.

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 54
بازدید کل : 3561
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 206
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


كد موسيقي براي وبلاگ