برایت می بارم...
می خواهم فقط ببارم
ببارم و ببارم ...
درست مثل آسمان
که در حال باریدن است ...
پاک کنم آنچه
که دلت را سیاه کرده !
نکند باز اثرش باقی بماند ...
می خواهم فقط ببارم
ببارم و ببارم ...
درست مثل آسمان
که در حال باریدن است ...
پاک کنم آنچه
که دلت را سیاه کرده !
نکند باز اثرش باقی بماند ...
به حرمت آن کلامی که لای دفتر خاطرات ذهن می خشکد !
به حرمت گامهایی که در کوچه های نا آشنایی برداشته شد !
به حرمت شبهایی که درد تسکین می یافت !
می گویمت:
تو آمدی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و بودنت ...
و دستهایت که سایه بانی بود بر بی کسی های من ...
و گوشهایت که سنگ صبورم بود و شنوای دردم !
تو که گمان میکنم از تبار آسمانی و دلتنگی های مرا در می یابی ...
تو که گمان میکنم سادگی ام را باور داری ...
تو که می بینی بُغضی را که از هرچه بود از شادی نبود !
بُغضی که به دست تو میشکست و چشمانی که از آمدن تو غرق اشک میشد
و من هنوز در این خیالم که چرا تو آمدی...
چرا به همین سادگی !!
که چرا تو از راه رسیدی و مخاطب تک تک این سطرها شدی ؟!!
سطر هایی که گرچه در نبود تو نوشته نشد
و نیازی به زمان نداشت...
اما فقط و فقط از آن تو شد !
من سکوتم حرف است
آهم حرف است
حرف هایم حرف است
خنده هایم خنده هایم حرف است
کاش می دانستی
می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم
کاش می دانستی
کاش می فهمیدی
کاش و صد کاش نمی ترسیدی
که مبادا دل من پیش دلت گیر کند
یا نگاهم تلی از عشق به دستان تو زنجیر کند
من کمی زودتر از خیلی دیر
مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد
تو نترس
سایه ها بوی مرا سوی مشام تو نخواهند آورد
کاش می دانستی
چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت
در زمانی که برای غربتت سینه دلسوزی نیست
تازه خواهی فهمید
مثل من عاشق مغرور شب افروزی نیست
حس میکنم دور شده ام
از " تو " و از "خودم" ...
از " تو " که فرسنگها !
از " خودم " هم که مایلها ...
نکند عهد شکنی کردم !
قول داده بودم
پاک باشم و پاک بمانم
مهربان باشم و مهر نوازی کنم
صادق باشم و صداقت پیشه کنم
صبور باشم و خویشتنداری کنم ...
وای وای بر من !
حس میکنم با تمام وجود شب شده ام ...
سهم من چيست؟بندگی كردن
پاك و پاكيزه زندگی كردن !
یار من، ای يگانه!
سنگين است ... باور کن !
سبكم كن، كه سهم من اين است ...
آنگاه كه تنهایی
تو را می آزارد
به خاطر بیاور
كه خدا
بهترین های دنیا
را "تنها" آفریده
.
.
.
.
.
من"غریبه"دیروزم
و"آشنای"امروز
و فراموش شده فردا
پس درآشنایی امروز می نگرم
تادرفراموشی فردا یادم کنی
.
.
.
.
.
تو که در باور مهتابی عشق
رنگ دریا داری
فكر امروزت باش
به كجا مي نگري؟
زندگي ثانيه ايست
وسعت ثانيه را ميفهمي؟
مي شود مثل نسيم
بال در بال پرستو
بوسه بر قلب شقايق بزنيم
توخدا را داري
و من آرامش چشمان تو را
.
.
.
.
.
با خاطرات زندگی نکن
زيرا خاطرات تلخند
با لحظات زندگي نكن
زيرا لحظات زودگذرند
با قلبها زندگي كن
زيرا قلبها هرگز نمي ميرند
.
.
.
.
.
نامه هایم را
برای پاره کردن نوشته ام
میتوانی
بسوزانی شان...
حرف هایم را
بی دلیل گفته ام
می توانی
فراموششان کنی...
ولــــی ...
عشقم را
ازصمیم قلب بخشیده ام
نمیتوانی
دوستم نداشته باشی...
.
.
.
.
.
اندیشه کنان از خود میپرسم!
بعد من چه کسی
نامت را صدا خواهد کرد؟
چه کسی بغض تورا میفهمد؟
چه کسی با خنده ی خود
به تو جان می بخشد؟
با خودم میگویم بعد مرگم
چه کسی با تو سخن میگوید؟
چه کسی راز دل تنگ تو را میداند؟
آن زمان که
هوای چشمان قشنگت ابریست
بر دامن کدامین صحرا
خواهی بارید؟
من نباشم
چه کسی
همدم شب های بلندت باشد؟
چه کسی،شب همه شب
بر سرسجاده دعا خواهد کرد
تا که سالم باشی؟
چه کسی نذر خود
با کبوترهای رضا
بابت رفع بلا از سر تو
ادا خواهد کرد؟
چه کسی قول وفاخواهد داد؟
چه کسی از تو
تو را خواهد خواست؟
چه کسی لایق"دنیای من"است؟
.
.
.
.
.
باران باشد
تو باشي ...
و كوچه اي بي انتها
دنيا را مي خواهم چه كار !؟
مقصر نبودی
عاشقی یاد گرفتنی نیست
هیچ مادری گریه را به کودکش یاد نمی دهد
عاشق که بودی
دستِ کم
تشری که با نگاهت می زدی
دل آدم را پاره نمی کرد
مهم نیست
من که برای معامله نیامده ام
اصل مهم این است
که هنوز تمام راه ها به تو ختم می شوند
وتو در جیب هایت تکه هایی از بهشت را پنهان کرده ای
نوشتن
فقط بهانه ای است که با تو باشم
اگر چه
این واژه های نخ نما قابل تو را ندارند .
تا (ت) هست که مهر را و زندگی را نابود می کند:
1-تحقیر ۲-توهین ۳-تهمت ۴-تمسخر ۵-تعصب ...بیشتر بیندیشیم.
به دنبال گمشده ای هستم...
همه ی وجودم را به تاراج برد...
اگر او را دیدید، نشانیهای مرا بدهید تا خودش را به من برساند.
به دنبال آرامشم میگردم.
شما اورا ندیدید؟؟؟!
اقیانوسی به عمق یک وجب بودم
تو مثل من نباش
چراغ واره یی هم جنس شب بودم
تو مثل من نباش!
همیشه پیشتاز دایره گردی
همیشه رو به خود
همیشه سایه یی از من عقب بودم
تو مثل من نباش!ای آینده ی عشق و رویا و تلاش
تو مثل من نشو! تو مثل من نباش!به خود خنجر زدم با یار بد کردم
امیدو پس زدم رویا رو رد کردم
کنار زندگی از مرگ پژمردم
نفس هامو به روی عشق سد کردم
خودگریزی کردم از تقویم تا تقویم
به شب برگشتم و پیرانگی کردم
راهمو کج کردم از گلبرگ و تابستون
تو بهاری یخ زده پروانگی کردمای آینده ی عشق و رویا و تلاش
تو مثل من نشو، تو مثل من نباشایرج جنتی عطائی
دورهي ارزانيست
شرف اينجا ارزان
تن عريان ارزان
آبرو قيمت يک تکه نان
و دروغ از همه چيز ارزانتر
و چه تخفيف بزرگي خورده است قيمت انسانها...