امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

ای عاشق دیرینه...

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست

 

پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

 

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان

 

نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

 

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین

 

گفت: ای عاشق دیرینه من خوابت هست...

 

 

پ.ن : می گفت دگرباره به خوابم بینی.... پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست ... 




Weblog Themes By Pichak

نويسندگان

لینک های مفید

درباره وبلاگ


در ساحلی نشسته بودم. صدایی گفت:بنویس. گفتم قلم ندارم. گفت: استخواانت را قلم کن. گفتم:جوهر ندارم. گفت:خونت را جوهر کن. گفتم: کاغذ ندارم. گفت:پوستت را کاغذ کن. گفتم:چه بنویسم؟! گفت:بنویس "دوستت دارم." . . . پس ای مهربان، دوستت دارم.

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 353
بازدید دیروز : 268
بازدید هفته : 353
بازدید ماه : 1234
بازدید کل : 233028
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 206
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ