امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

نارفیق....

من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسم      

من از گرگی که رفته در لباس میش میترسم

بسی خوردم فریب نارفیقی ها در این دنیای دون پرور

فدای همت بیگانگانم من ولی از خویش می ترسم

ز بس که بی وفایی و دو رنگی دیده ام از مردم نامرد

چنان آهوی وحشی بیابان از پس و از پیش می ترسم

هر آن کس را که گفتم با تو یارم بار خود بر دوش من بگذاشت

ز دشمن نیست پروایی من از یار منافق کیش می ترسم

گله از دشمنم نبود اگر چه خون من ریزد

من از قلبی که در راه رفاقت گشته است دلریش می ترسم

بهر هر کس یا علی گفتم نبرد آنرا به پایانش

من از یاری که باشد بی وفا از دشمنم هم بیش می ترسم




Weblog Themes By Pichak

نويسندگان

لینک های مفید

درباره وبلاگ


در ساحلی نشسته بودم. صدایی گفت:بنویس. گفتم قلم ندارم. گفت: استخواانت را قلم کن. گفتم:جوهر ندارم. گفت:خونت را جوهر کن. گفتم: کاغذ ندارم. گفت:پوستت را کاغذ کن. گفتم:چه بنویسم؟! گفت:بنویس "دوستت دارم." . . . پس ای مهربان، دوستت دارم.

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 115
بازدید دیروز : 268
بازدید هفته : 115
بازدید ماه : 996
بازدید کل : 232790
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 206
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ