امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

ما خدا را گم کرده ایم...

 

در شادی‌های ما سهیم نیست.

 

تا به حال در حالی که او در کنار نفس‌های ما جریان دارد ...

 

خدا اغلب چند بار خوشی‌هایت را آرام و بی‌بهانه به او گفته‌ای؟

 

تا به حال به او گفته‌ای که چه قدر خوشبختی؟

 

که چه قدر همه چیز خوب است؟

 

که چه خوب که او هست؟

 

خدا همراه همیشگی سختی‌ها و خستگی‌های ماست.

 

زمانی که خسته و درمانده به سویش می‌رویم

 

خیال می‌کنیم تنها زمانی که به خواسته‌های خود برسیم، او ما را دیده و حس کرده

 

اما ...

 

گاهی بی‌پاسخ گذاشتن برخی از خواسته‌های ما نشانگر لطف بی‌اندازه‌ی او به ماست.





Weblog Themes By Pichak

نويسندگان

لینک های مفید

درباره وبلاگ


در ساحلی نشسته بودم. صدایی گفت:بنویس. گفتم قلم ندارم. گفت: استخواانت را قلم کن. گفتم:جوهر ندارم. گفت:خونت را جوهر کن. گفتم: کاغذ ندارم. گفت:پوستت را کاغذ کن. گفتم:چه بنویسم؟! گفت:بنویس "دوستت دارم." . . . پس ای مهربان، دوستت دارم.

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 258
بازدید دیروز : 268
بازدید هفته : 258
بازدید ماه : 1139
بازدید کل : 232933
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 206
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ