امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

غم دل دارم و بس...

باز در کنج تنهای اتاقم

 

به چه اندیشه ی تاریک پرواز کنم؟

 

با نبودت چه کنم؟

 

همه جا بوی گل ناز وجودت دارد

 

چطور سوی نگاهت را فراموش کنم؟

 

کاش بودی تا جسم ِ خسته و روح آزرده همراهم نبود

 

تا دل آغشته از عشقت اسیر این همه تنگی نبود

 

نقش دنیایم پر از بی رنگی نبود

 

عزیز من

 

قلب پر از عشق من لایق موندن نبود؟

 

چشم پر از اشک من گویای عشقم نبود؟

 

باز در کنج تنهای اتاقم

 

در سکوت رویاهای شبانه ام

 

 به تو می اندیشم

 

به تو که روح غروری

 

به تو که سنگ شیشه ی احساسی

 

به تو که هر که هستی هر چه هستی

 

برای من

 

نوری ، سروری ، بود ِ وجودی

 

رفتی... تو که خالی از احساس بودی

 

حال در سکوت تنگم

 

به تو می اندیشم

 

نور چشمی در من نیست

 

شور و شوقی در من نیست

 

غم دل دارم و بس

 

با همین غم تا همیشه خواهم نشست

 

با ناله های دوری ات خواهم سوخت و ساخت

 

صادقانه می نویسم

 

دل با بی تویی هایم نساخت

 

تا ابد عشق تو را خواهم و بس

 

منتظر خواهم نشست

 

با شعری پر از بوی تکه امیدی واهی

 

که گوید

 

"یوسف گمگشته بازآید..."

 

و من

 
 
 

منتظر خواهم نشست...

 




Weblog Themes By Pichak

نويسندگان

لینک های مفید

درباره وبلاگ


در ساحلی نشسته بودم. صدایی گفت:بنویس. گفتم قلم ندارم. گفت: استخواانت را قلم کن. گفتم:جوهر ندارم. گفت:خونت را جوهر کن. گفتم: کاغذ ندارم. گفت:پوستت را کاغذ کن. گفتم:چه بنویسم؟! گفت:بنویس "دوستت دارم." . . . پس ای مهربان، دوستت دارم.

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 268
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 894
بازدید کل : 232688
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 206
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ