دلکم برد به یغما...
دلكم برد به غارت ز برم دلبركي
سر فرو كرده پريپيكرك از منظركي
بختكم شورك از آن زلفك شورانگيزك
سخنش تلخك و شيرين لبكش شكركي
قدكم شد ز سر زلف صنوبر قدكي
رخكم گشت چو زر در غم سيمن بركي
سرك اندر سرك عشق تو كردم ليكن
با من خسته دلك نيست تو را خود سركي
غمكت ميخورم و نيست غمت غمخوركم
هيچ گويي كه مرا بود گهي غمخوركي
نوشته شده توسط حسنا در برچسب:, |
نظر بدهید