امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

برای او...

اون گوشه نشسته بود و بیرون رو نگاه می‌کنه. اجازه می‌گیرم و روبه روش میشینم.

-الان چه مزه‌ای رو دوست داری؟

-تلخ.

-تلخ‌تر از این نگاه؟!

-تلخ‌تر.

-چه ماهی؟!

-ماه سرد، ماه سکون، ماه سپید.

-مثل من.

بدون حرفی خواند: - لحظه دیدار نزدیک است. باز من دیوانه ام، مستم

باز می لرزد دلم، دستم

باز گویی در جهان دیگری هستم

های نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ

های نپریشی صفای زلفکم را، دست

های آبرویم را نریزی، دل

ای نخورده مست .

لحظه‌ی دیدار نزدیک است...

چشماش بارونی شد...

دستم را گرفت و گریستیم. چشم‌های قهوه‌ایش زیباتر شده بودند.

طنین زمزمه‌وار صدایش هنوز در گوشمه.

گفتم:

پرده پندار را بخوان.

 

 خواند....

پشت شيشه باد شبرو جار مي زد
برف سيمين شاخه ها را بار ميزد
پيش آتش
يار مهوش
نرم نرمك تار ميزد
جنبش انگشتهاي نازنينش
به چه دلكش
به چه موزون
نقشهاي تار و گلگون
بر رخ ديوار ميزد

.....

دستم را می‌فشرد و می‌خواند... آن اندازه زیبا می‌خواند که دیگران هم گوش جانشان را به ما سپردند.

گفت: برای منی چون تو، مسیری هست؟!

گفتمش: آری. مسیری بی‌نهایت دور...

گفت: بمان.

گفتمش:هستم.... و همان جا ماندیم!




Weblog Themes By Pichak

نويسندگان

لینک های مفید

درباره وبلاگ


در ساحلی نشسته بودم. صدایی گفت:بنویس. گفتم قلم ندارم. گفت: استخواانت را قلم کن. گفتم:جوهر ندارم. گفت:خونت را جوهر کن. گفتم: کاغذ ندارم. گفت:پوستت را کاغذ کن. گفتم:چه بنویسم؟! گفت:بنویس "دوستت دارم." . . . پس ای مهربان، دوستت دارم.

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 211
بازدید دیروز : 321
بازدید هفته : 834
بازدید ماه : 824
بازدید کل : 232618
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 206
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ