امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

گفتم: نظـر کن ... سر بر نکــــــردی

بر من گذشتی،

سر بر نکــــــــردی

از عشق گفتم ،

بـــــاور نکــــــــردی


دل را فــــــکندم

ارزان بــه پــــــایت

سودای مهـرش

در ســـــــر نکردی

گفتم گـــــلم را

می بویی از لطف

حتی به قهرش

پــــرپـــر نـــــکردی

دیدی ســبویی

پــــــــر نوش دارم

باتشنگـــی ها

لــــــب تـر نکـردی

هنگام مـستی

شور آفــــرین بود

لطفی که با ما

دیگر نکــــــــــردی

آتش گــــــرفتم

چــون شاخ نارنج

گفتم: نظـر کن

سر بر نکــــــردی

سیمین بهبهانی



نوشته شده توسط حسنا در برچسب:,
 |
Weblog Themes By Pichak

نويسندگان

لینک های مفید

آرشیو مطالب

درباره وبلاگ


در ساحلی نشسته بودم. صدایی گفت:بنویس. گفتم قلم ندارم. گفت: استخواانت را قلم کن. گفتم:جوهر ندارم. گفت:خونت را جوهر کن. گفتم: کاغذ ندارم. گفت:پوستت را کاغذ کن. گفتم:چه بنویسم؟! گفت:بنویس "دوستت دارم." . . . پس ای مهربان، دوستت دارم.

پیوندهای روزانه

لینک های مفید

آخرین مطالب

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 269
بازدید دیروز : 268
بازدید هفته : 269
بازدید ماه : 1150
بازدید کل : 232944
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 206
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ

استانداردهای قالب

قالب وبلاگ قالب وبلاگ طراحی سایت طراحی سایت