بی تو...
شک کرده ام به تقدیر
دوست دارم صدا کنم تو را
باز یک دل سیر
می روی و می روی هرشب در پریشانی خیال من
من خیز بر می دارم و باز تو
آرام گرفته ای کنار من
دویده میان خیال من
تاریکی و هراس
خدایا از ندیدن و نداشتنش می کشم عذاب
حتی به لحظه خیال
سُر خرده این کابوس
به جان درخت من
من پیچکم به دور او
او مرا می کشد تا آسمان ترانه ام
بی او یعنی ...
هیچ نیست
هیچ از ترانه های من و من