کهنه دزدان....
نان خشکيده ز انبان گدا ميدزدند
رحم بر عاجز و افتاده ندارند روا
از کران سمعک و از کور عصا ميدزدند
چه به صبح و چه به شام و چه به کوفه چه به شام
غرض، اندر همهوقت و همهجا ميدزدند
رأفت و رحم کجا آيد از آن قوم دني
که ز افتادة بيمار دوا ميدزند
جرأت سرقت اموال بزرگان نکنند
کله و کفش ز هر بيسروپا ميدزدند
هرکجا رزق کسان در کف ايشان افتد
قند از چايي و روغن ز غذا ميدزدند
گر حنابسته ببينند به گرمابه تو را
از سر ريش و سبيل تو حنا ميدزدند
دو سه شب پيش گر از کيسة ما دزديدند
دو سه روز دگر از جيب شما ميدزدند
پول دزدند گر از کيسة ما چيزي نيست
عقل هم پا چو دهد از سر ما ميدزدند
زرده از بيضة مرغان هوا ميدزدند
عمر دزدان چقدر نيز دراز است امشب
مگر از خضر نبي آب بقا ميدزدند
ماتم از اينکه اگر کيسة مخلوق تهيست
دزدها اينهمه ثروت ز کجا ميدزدند؟