امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

او را زمن مگیر...

 بارالها،

منم که با تو سخن می‌گویم.

بنده‌ای ناتوان که سر در گریبان سکوت برده و می‌خواهد با زبان دل، عقده‌گشایی کند.

پروردگارا،

نور دلم را از من مگیر.

سودای این دل ناآرام، آرامش و آسایش اوست.

او پاک‌تر از برگ گل و نازک‌تر از خیال است. پناهش باش. همراهش باش.

خدای مهربانم،

او را از من مگیر...

... که روزگارم تیره‌تر از شب‌های سیاه و هولناک تنهایی می‌شود.

الهی،

مرا دریاب.




Weblog Themes By Pichak

نويسندگان

لینک های مفید

درباره وبلاگ


در ساحلی نشسته بودم. صدایی گفت:بنویس. گفتم قلم ندارم. گفت: استخواانت را قلم کن. گفتم:جوهر ندارم. گفت:خونت را جوهر کن. گفتم: کاغذ ندارم. گفت:پوستت را کاغذ کن. گفتم:چه بنویسم؟! گفت:بنویس "دوستت دارم." . . . پس ای مهربان، دوستت دارم.

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 466
بازدید دیروز : 268
بازدید هفته : 466
بازدید ماه : 1347
بازدید کل : 233141
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 206
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ