خبر از عشق نبود...
مردم شهر سیاهخنده هاشان همه از روی ریاست
دلشان سنگ سیاست
ما در این شهر، دویدیم و دویدیم، چه سود؟
هر کجا پرسه زدیم، خبر از عشق نبود
و تو ای مرغ مهاجر که از این شهر گذر خواهی کرد
نکند از هوس دانه گندم به زمین بنشینی
مردم شهر سیاهخنده هاشان همه از روی ریاست
دلشان سنگ سیاست
ما در این شهر، دویدیم و دویدیم، چه سود؟
هر کجا پرسه زدیم، خبر از عشق نبود
و تو ای مرغ مهاجر که از این شهر گذر خواهی کرد
نکند از هوس دانه گندم به زمین بنشینی