امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

شانه های خسته ام...

دیشب دوباره

گویا خودم را خواب دیدم :

در آسمان پر می کشیدم

و لا به لای ابرها پرواز می کردم

و صبح چون از جا پریدم

در رختخوابم

یک مشت پَر دیدم

یک مشت پَر ، گرم و پراکنده پایین بالش

در رختخواب من نفس می زد

آنگاه با خمیازه ای ناباورانه

بر شانه های خسته ام دستی کشیدم

بر شانه هایم

انگار جای خالی چیزی . . .

چیزی شبیه بال

احساس می کردم ! 

یادش بخیر قیصر امین‌پور




Weblog Themes By Pichak

نويسندگان

لینک های مفید

درباره وبلاگ


در ساحلی نشسته بودم. صدایی گفت:بنویس. گفتم قلم ندارم. گفت: استخواانت را قلم کن. گفتم:جوهر ندارم. گفت:خونت را جوهر کن. گفتم: کاغذ ندارم. گفت:پوستت را کاغذ کن. گفتم:چه بنویسم؟! گفت:بنویس "دوستت دارم." . . . پس ای مهربان، دوستت دارم.

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 297
بازدید دیروز : 268
بازدید هفته : 297
بازدید ماه : 1178
بازدید کل : 232972
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 206
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ