امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

بازی روزگار...

             دوست دارم دوباره برگردم به اون ساعت‌ها و لحظه‌ها که فقط می‌دویدیم و نفس‌نفس می‌زدیم.

              تنها دغدغه و نگرانی ما. اسیر شدن به دست سربازان گروه مخالف در بازی قلعه‌بازی بود!

              چه قدر این روزگار بازی را دوست دارد، با یه تفاوت بزرگ.

             بازی کودکانه دل آدم‌ها را شاد می‌کرد اما بازی روزگار، خون به دل آدم می‌کند.

               «حسنا»




Weblog Themes By Pichak

نويسندگان

لینک های مفید

درباره وبلاگ


در ساحلی نشسته بودم. صدایی گفت:بنویس. گفتم قلم ندارم. گفت: استخواانت را قلم کن. گفتم:جوهر ندارم. گفت:خونت را جوهر کن. گفتم: کاغذ ندارم. گفت:پوستت را کاغذ کن. گفتم:چه بنویسم؟! گفت:بنویس "دوستت دارم." . . . پس ای مهربان، دوستت دارم.

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 290
بازدید دیروز : 268
بازدید هفته : 290
بازدید ماه : 1171
بازدید کل : 232965
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 206
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ