شب دلها...
شب... تب....مستی .... خیال....بر.... نوازش .... بود.... مال .... دم.... نفس.....
هرم..... شراب .... نگاه ..... سکوت ... قطره....
شب تاریک، تب خوشایند، مستی وجود، خیال حضور، بر یار، نوازش مو،
بود هستی، مال من، دم تو، نفس ما، هرم نفس، شراب تلخ، نگاه خسته،
سکوت گوشخراش، قطره اشک و ...
... دل سوختهای که بیگانه از هر خودی و خویشی، گوشهای پناه گرفته
و در خود فرو ریخته است.
دلم برایش سوخت. چه دل بی دلی! نه هست و نه نیست، بلاتکلیف بودن و نبودن است.
باید برایش اسپند دود کنم. میترسم این دل بیقرار چشم بخورد.
چون دیگران چشم دیدن دل بی دلی را ندارند که برایشان سخن از راستی و درستی میزند!
از همه چیز بیشتر عاشق شب، تب و مستی و خیالت هستم!
(چه کم توقع هستم من!)
پس شبی با وجودی تبدار و قلبی مست و چشمانی بیخیال در کنارت خواهم بود.
مرا دریاب