امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

قرارمان...

    قرارمان باران بود

    ساعت دلدادگی

   کنار عشق

   یادت هست ؟!

   من آمدم

    باران هم

    و رنگین کمان

    برای عشق

    تمام قطره ها را

     در انتظارت قدم زدم

    و خیابان را

    تا تمام شهر

    به جستجوی تو بردم

    تو امّا نیامدی

    نمی دانم اشک بود یا باران

    چیزی بر گونه ام سر می خورد

    و روی کفش هایم می چکید

    که می گفت

    تو در خواب من جا مانده ای

    و من ...

    چشم هایم را

    به ملاقات آورده بودم !

    همیشه ...

    این گونه از رؤیای تو

    تنها

    به خانه بر می گردم

 

 




Weblog Themes By Pichak

نويسندگان

لینک های مفید

درباره وبلاگ


در ساحلی نشسته بودم. صدایی گفت:بنویس. گفتم قلم ندارم. گفت: استخواانت را قلم کن. گفتم:جوهر ندارم. گفت:خونت را جوهر کن. گفتم: کاغذ ندارم. گفت:پوستت را کاغذ کن. گفتم:چه بنویسم؟! گفت:بنویس "دوستت دارم." . . . پس ای مهربان، دوستت دارم.

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 206
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ