سکوت بره ای گرفتار...
نه این باور، باور منه
نه این روز، روز منه
نه این نفس، نفس منه
نه این دل، دل منه
فقط ...
فقط زخم ، زخم منه و سکوت، سکوت من...
سکوت برهای گرفتار...
حسنا
نه این باور، باور منه
نه این روز، روز منه
نه این نفس، نفس منه
نه این دل، دل منه
فقط ...
فقط زخم ، زخم منه و سکوت، سکوت من...
سکوت برهای گرفتار...
حسنا
چرا نمیتوانم حرف بزنم؟؟ چرا کلمهها روی زبانم یخ میبندند
و جز سردی و دوری حاصلی برایم ندارند؟؟!
اما وقتی مینویسم، قطره قطره به هم میآمیزند
و چون رودی خروشان جاری میشوند.
از کلمههای یخ بسته بیزارم.
«حسنا»
چه بهانهای میخواهی برای این دل بیقرار بیاوری!!!؟
حسنا
گاهی تلخی گلوی آدم رو میسوزونه اما بعد از آن، لذتی
به ارمغان میاره که تا ابد مزهاش از یادت نمیره. پس یادمان باشدتلخی، شیرینترین مزهی دنیاست!
«حسنا»
هی! با توام!!!
مگه ندیدی؟؟ مگه نشنیدی؟؟ مگه کر و کور شدی؟؟؟
برو پی کارت! دست از سرش بردار...
مگه نمیبینی کهنه و دست دوم شدی؟؟!!
پس چه غلطی میکنی این وسط؟ چرا خودتو انداختی روی دست و پاش؟؟!
با توام دل دیوووونهام...
حسنا
زبان سرخ و سر سبز
حرفشان اینست
آن گروه پست دنیا دار و دنیا خوار
زبان سرخ سر سبز میدهد برباد
من سرم سبز است
من زبانم سرخ،
من از آنانم
از گروه سربه دارانم
با زبان سرخ خود من میکشم فریاد
تا شما هم کامتان خوش باد
شامتان روشن
همچو شام آن جهان خواران
ای گروه رنجبر، ای یاوران من
من نمیترسم زهر گردن فراز رذل خنجر تیز
من نمیترسم زنیرنگ جهانداران
من نمیترسم زخونخواران، جهانخواران
خونشان، از قطرههای زخم دلهاتان
مالشان، تاراج لقمه از گلوهاتان
زورشان، مهر سکوتی بر زبان سرخ یاران
من تنم را بر فراز دار
دیدهام از پیش آویزان
ای فدای راهتان این تن
ای نثار پایتان این جان
ای رفیقان شفیقم، یاوران، یاران
من سرم سبز است
من زبانم سرخ
با زبان سرخ خود من میکشم فریاد
تا شما هم کامتان خوش باد
شامتان روشن
ای گروه رنجبر، ای یاوران من
نصرتا... رئیسی
از عاشق شدن خسته شدم. میخواهم دوست بدارم!!!
حسنا
هر کس که بتواند با این عروس هزار داماد سرکند، شاهکار کرده است و لایق جایزهای شایسته است.
نفرین بر تو دنیا...
«حسنا»
خدا هست اما ما عادت کردیم به ندیدن چیزهایی که پیش چشممان هستند.
حسنا
اي مهربانتر از من،
- با من .
در دستهاي تو،
آيا كدام رمز بشارت نهفته بود ؟
كز من دريغ كردي .
تنها تويي،
مثل پرنده هاي بهاري در آفتاب
مثل زلال قطره باران صبحدم
مثل نسيم سرد سحر،
- مثل سحر آب
آواز مهرباني تو با من،
در كوچه باغهاي محبت،
مثل شكوفه هاي سپيد سيب،
ايثار سادگي ست .
افسوس !
آيا چه كس تو را،
از مهربان شدن با من،
مايوس مي كند ؟